وقتی عاشق هستیم ٬ وقتی در اعماق روحمان به چیزی ایمان داریم ٬ خود را از همه دنیا قوی تر احساس می کنیم و آرامشی به ما دست می دهد که از اطمینان به هدفمان و عشقمان حاصل می شود و اینکه هیچ چیز نمی تواند آن ایمان را از ما بگیرد .
این قدرت شگفت موجب می شود که همیشه بموقع تصمیمات درست بگیریم و وقتی به هدف می رسیم از اقتدار خودمان دچار تعجب می شویم . چون موقع پرداختن به مبارزه درست هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد و شور و شوق ما را تا انتها هدایت خواهد کرد .
- وقتی سفر می کنی ٬ یک تجربه عملی تولد دوباره داری . با شرایطی کاملا جدید روبرو می شوی ٬ روزها آهسته می گذرد و اکثر اوقات زبان مردم را نمی فهمی . در این شرایط اهمیت بیشتری برای آنچه در اطرافت می گذرد قائل می شوی ٬ چون ادامه حیات تو بستگی به انها دارد . و هر لطفی که خداوند در حقت می کند شادمانی بسیاری برایت می آورد ٬ انگار که همه عمر باید آن واقعه را در خاطر نگه داری . همه چیز به نظرت تازه می آید و به همین دلیل زیبایی هر چیز را درک می کنی و خوشبخت تر هستی .
زندگی ماجرایی بزرگ است .
انسان هرگز از رؤیا هایش دست برنمی دارد . رؤیا ها غذای روح هستند ٬ همان طور که خوردنیها غذای جسمند .
اغلب در مسیر زندگی احساس می کنیم که از رؤیا هایمان سرخورده ایم و امیالمان با حرمان مواجه شده است ٬ ولی باز هم باید به داشتن رؤیا ادامه دهیم ٬ اگر نه روح ما می میرد و عشق نمی تواند در آن جریان یابد .
.قانون توانایی مطلق
منشاء همه آفرینش ٬ آگاهی مطلق است ... توانایی مطلق که جویای آن است که از نامتجلی به تجلی درآید . و هر گاه دریابیم که ضمیر راستین ما یکی از تواناییهای مطلق است ٬ به قدرتی می پیوندیم که همه چیز این عالم را متجلی می سازد .
.قانون بخشایش
کائنات از طریق مبادله پویا عمل می کند ... داد و ستد ٬ جنبه های متفاوت جریان نیرو در کائناتند . و در شور و شوق بخشیدن آنچه که می جوییم ٬ فراوانی کائنات را در زندگیمان به جریان می افکنیم .
.قانون «کارما» یا علت و معلول
هر عملی نیرویی را تولید می کند که به همان شکل به ما بازمی گردد ... هر چه بکاریم همان را درو می کنیم . و هنگامی که اعمالی را انتخاب کنیم که برای دیگران شادمانی و موفقیت می آورد ٬ ثمره «کارما»ی ما شادمانی و موفقیت خواهد بود .
.قانون کمترین تلاش
هوشمندی طبیعت با کمترین تلاش کار می کند ... با سبکدلی و هماهنگی و عشق . و هر گاه نیروهای هماهنگی و شادی و عشق را در اختیار گیریم ؛ با سهولت بی تکاپو ٬ موفقیت و خوش اقبالی می آفرینیم .
.قانون قصد و آرزو
در هر قصد و آرزویی مکانیسم توفیق و تجلی آن نهفته است ... قصد و آرزو در حیطه توانایی مطلق دارای قدرت نظام دهنده نامحدود است . و هنگامی که در خاک حاصلخیز توانایی مطلق قصدی را درافکنیم ٬ این قدرت نظام دهنده نامحدود را برای خود به کار وامی داریم .
.قانون عدم دلبستگی
در عدم دلبستگی ٬ حکمت عدم یقین نهفته است ... در حکمت عدم یقین ٬ رهایی از گذشته و شناخته شده نهفته است که زندان شرطی شدن در گذشته است . و در اشتیاقمان به گام نهادن در ناشناخته ـ حیطه تمامی امکانات ـ خود را به ذهن خلاقی می سپریم که هر آهنگ کائنات را همنوا می سازد .
.قانون «دارما» یا غایت حیات
هر کس در زندگی غایتی دارد ... موهبتی بی همتا یا استعدادی ویژه تا آن را به دیگران هدیه کند . و هنگامی که این استعداد بی همتا را با خدمت به دیگران بیامیزیم ٬ وجد و طرب جانمان را تجربه می کنیم که هدف نهایی همه هدفهاست .
«دکتر دیپاک چوپرا »
درک حقیقت و قضاوت بر نظام زندگی کاری است که هر کس باید برای خود بکند . چیزی نیست که در کتاب ها نوشته باشند .
او فکر کرد شاید لازم باشد از راه هشدار به رفیقش اشاره ای بکند اما نیازی نمی دید که کمک کند تا مردم بهتر یا هوشیارتر شوند . افسوس می خورد . می دانست که وقتی کسی به نیکبختی و فضایل خود می بالد و خودستایی می کند اغلب حرفهایش تو خالی است . انسان می تواند سبک مغزی های مردم را ببیند ٬ می تواند به آن ها بخندد یا بر آن ها دل بسوزاند ٬ اما باید آن ها را در راهشان آزاد بگذارد .
انسان ها هر یک روحی دارند که با روح دیگران درنمی آمیزد . دو نفر آدم می توانند نزد هم بروند و با هم حرف بزنند به هم نزدیک شوند ٬ اما روحشان مثل گلی است که در جای خود ریشه دارد و نمی تواند جابجا شود و با گل دیگر درآمیزد ٬ زیرا برای این کار باید از ریشه ی خود جدا شود و این ممکن نیست .
گل ها عطر خود را می پراکنند و تخم خود را به دست باد می سپارند ٬ زیرا دوست دارند با یکدیگر آمیزش کنند . اما هیچ گلی نمی تواند گرده اش را به گلی که می خواهد برساند . این کار به دست باد است که می آید و می رود و هر جور که بخواهد می وزد .
اگر آدم چیزی بداند و آتشی در دل داشته باشد که از همه ی لطافت ها بالاتر است ٬ از عهده ی همه کار برمی آید .
کتاب داستان دوست من (کنولپ) نوشته هرمان هسه
تائو به چاه می ماند ؛
می توان از آن استفاده کرد ولی هرگز تمام نمی شود .
همانند خلأ بی پایان است ؛
پر از امکانات بی شمار .
نهان است و همیشه حاضر .
.
.
نزدیک به زمین زندگی کنید .
همیشه ساده بیاندیشید .
در مشاجرات ٬ عادل و بخشنده باشید .
در حکومت ٬ سعی در فرمانروایی و تسلط نداشته باشید .
در کار ٬ آن چیزی را انجام دهید که از آن لذت می برید .
در زندگی خانوادگی ٬ همیشه در دسترس و حاضر باشید .
.
.
آیا می توانید دیگران را دوست بدارید
و آنها را بدون تحمیل خواسته های خود راهنمایی کنید ؟
آیا می توانید در برخورد با مسائل مهم و حیاتی زندگی هیچ دخالتی نکنید
و اجازه دهید آنچه باید ٬ رخ بدهد ؟
آیا می توانید از ذهن خود دست بکشید
و بدون دخالت ذهن درک کنید ؟
داشتن بدون احساس مالکیت ٬
عمل کردن بدون انتظار داشتن
و راهنمایی کردن بدون سعی در حکم راندن
فضایل عالی محسوب می شوند .
قسمتهایی از کتاب تائو ت چینگ ترجمه فرشید قهرمانی (یک متن کهن چینی با قدمتی بیش از ۲۰۰۰ سال ٬ راهنمای هنر زندگی و خرد ناب )